00:55 | Posted in

iman,H,ramezani
در مرداب اسلام هیچ گلی نمی روید

کسانی که از روزنه-ای ایدال، به جهان هستی، می نگرند، آنها خواه ناخواه برخی از واقعیتهای نزدیک به خود را ندیده می گیرند. روند هستی و دگرگونی-های جهان در راستای واقعیتها پیش می روند. بیشتر ایدآل-هایی، که برون از واقعیتهای هستی کاشته شده-اند، شکوفان نمی شوند.
ایدآل هایی، که بر واقعیتهای امروز نروییده-اند، در آینده نیز به واقعیت نمی انجامد.
با وجودی که برخی از ایدآل-ها با واقعیتهای امروز پیوندی ندارند، می توانند خرد انسان را به اندیشه برانگیزند و آرمانی را پیوسته با واقعیت بیآفرینند. آرمانهایی، که با هستی پیوند داشته باشند، می توانند در زمانی، برای انسان، رهنمون پیشرفت و دگرزیستی بشوند.
ایدآلهایی که، در زمان پیدایش، برانگیزنده نیستند، در سرآب ِ رویاها گم می شوند. آنها نه خود زاینده-ی آرمانی هستند و نه اندیشه-ی دیگر را به آرمانی آبستن می کنند. شاید هم زمان از چنین ایدآلهایی گذشته است یا آنها از زمان پیش رفته-اند.
با نمونه-ای سخن روشن می شود:
انسان هزاران سال، در ایدال-های خود بال-هایی را، برای "پرواز" می ساخته، ولی او با هیچ یک از آنها پرواز نکرده است. انسان هنر پرواز در داشتن بال می پنداشته، از این روی، او بیشتر در داستانها و آرمان-های خود پرواز می کرده و کمتر به شناختن دانش "پرواز" می پرداخته است.
زمانی " ایدآل" بال داشتن به آرمان "پرواز" کردن گرویده است که پندارهای آن ایدآل از فلسفه-ی بال جدا و به دانش ِ پرواز در آمده-اند. هنر پرواز زمانی در خور بررسی و دستیابی شده است که ویژگیهای جنبش، کشش، کُنش، واکُنش، برخورد، شتاب، وزن، انرژی و نیرو در دانش شناسایی شده-اند.
داشتن جامعه-ای ایدآل، از آن روی، بسیار شوخ و شیرین است که سیمای آن برون از واقیعتهای تلخ جلوه گر می شود. زمانی، ویژگیهای یک جامعه-ی ایدآل، در آرمان روشن اندیشان جای می گیرند، که سر رشته-ی آنها با واقعیت-های روز پیوند داشته و راستای گذار، به آن ایدآل، پدیدار شده باشد.
به چند ایدآل ِ سر درگم اشاره می کنم:
ایدآل 1 : جامعه-ای بدون سرمایه و بدون بهره کشی (کومونیسم)
پندار چنین جامعه-ای چندان دشوار نیست. زیرا، در گذشته، جامعه-ی بدون استثمار و سرمایه وجود داشته است و هم اکنون هم در کناره-های دور از تمدن ِ امروز وجود دارد. ولی امروزه سامان ِ تمدن ِ جهان بر پایه-ی سرمایه گذارده شده است.
در این سامان "پول" میزان ارزشیابی برای هر پدیده است. افزون بر این هر کس کم و بیش، از زمان زادن تا هنگام مرگ، به پول نیازمند است.
در همه-ی کشورهای جهان، سازمانهای مردمی بیشتر از برداشت ارزش اضافی سامان پذیر هستند. تفاوت ارزش کالا، پس از تولید و قیمت فروش آن در بازار، ارزش اضافی است، که آن را بهره کشی (استثمار) می گویند.
در جهان امروز هر کس در پیوند با سامان سرمایداری "پول" در خانه-ای، که بخشی از سرمایه است، زاییده می شود. او برای کارکردن در سازمانهای سرمایداری پرورده می شود و آموزش می بیند.
چنانچه او انسانی خوش شانس باشد، می تواند هنر و دانش خود را در بازار سرمایداران بفروشد، از جامعه-ی سرمایداری، مزد دریافت کند. او در جهان امروز می توانند، از فرآورده-های ابزار، که برآمده از کار و سرمایه هستند، آسانتر زندگی کند.
تا کنون هیچ اندیشمندی سرآغاز راهی را نیافته است که جامعه-ی جهان امروز بتواند یا بخواهد به جامعه-ی پسمانده-ی "کومونیسم" برگردد. ولی بسیار کسانی از این پندار سخن رانده-اند و به کردار هم کژپنداری-ی آنها روشن شده است.
جامعه-ی بدون سرمایه و بدون بهره کشی تنها در کتاب آرزوهای خام سروده شده است و با واقعیت های جهان ما پیوندی ندارد.
ایدآل 2 : جامعه-ای بر پایه-ی مهربانی و از خود گذشتگی (هومانیسم)
چنین ایدآلی بسیار زیبا و شگفت انگیز است.
انسان از زمانی که، به ابزار شکار دست یافته، او به خشونت پرداخته است. آز ِ بیش از نیاز به همراه توان در مفهوم "از خودگذشتگی" نمی گنجد. هزاره-هاست که خشونت، در پوشش مهربانی، به ستم بر مردمان فرود آمده است. سپاه صلح، وزارت دفاع، نگهبانان حقوق بشر، سازمان امنیت ِ جهانیان و دیگر نیکونمایان، با نیروی جنگ افزار، با زور و ستم، آرمان-ها خود را دنبال کرده-اند.
درون مایه-ی گفتارهای فریبنده در کردارهای زشت ِ خشمآوران آشگار می شود . نامهای مهرنشان از زهر ِ خشونت، در کردار ستمکاران، نمی کاهند ولی ساده پنداران را می فریبند.
حکمرانان جهان، به نیروی جنگ افزار و از نشان دادن ِ خشونت در برابرِ سرکشان، زورمند شده و به سروری بر جهانیان دست یافته-اند. ایرانیان، با داشتن ویژگی-های انساندوستی و مهربانی، از جهادگران عرب شکست خورده و به بردگی-ی همان خشمآوران ِ فرومایه درآمده-اند.
مسلمانان با احکام خشم، در بردگی، زاییده و به زهر ِخشونت پرورده می شوند. آنها در سایه-ی ترس، در زیر فشار خشم، در خواری و خفت زندگی می کنند. از خودبیگانگان ِ ایرانی، که در سرزمین مهر بسر می برند، رهزنان جهادگر و کشندگان نیاکان خود را می ستایند، آنها، برای دزدان ویرانگر، آزادگان را می کشند، برای سرکوب آزادی کشته می شوند.
در جامعه کنونی ایران، کودکانی که، در تصرف زنان کرایه-ای، به خواست الله آفریده می شوند، آنها را، مانند توله-ای، به کناره-ی اجتماع می رانند و یکی از هزاران چشمی، که از روی آنها می گذرد، نم نمی شود.
در جامعه-ای که کشتن و غارت دگراندیشان، یعنی جهاد، ستوده و به مردم امر شده است، آن مردم از انسان ستیزی ننگ ندارند. چنین مردمی خود به تماشای جانستانی می روند و برای کشتن انسان دیه می گیرند یا دیه می پردازند.
مسلمانان با ایمان، به حکم شریعت، به کشتن خویشان و بستگان هم دست می برند. افزون بر این، آنها به درنده خویی خود می بالند و از نکوهش آدمیان شرمنده نمی شوند.
در مردمان با ایمان، به ویژه در کشورهای مسلمان، آرمان ِ جامعه-ای، که دور از خشونت باشد، پنداری است دور از واقعیت که هیچگاه رنگ راستی را به خود نخواهد پذیرفت.
بیش از 800 سال است که عارفان ایران، از یک چنین ایدآلی، سخن رانده-اند و مسلمانان را، با شریعتی دروغ، در خوابی سنگین از جنبندگی باز داشته-اند.
ایدآل 3 : جامعه-ای بر پایه-ی دانش و آزمون (ماتریالیسم)
جامعه-ی فیزیکی را می توان با آرمانی بسیار روشن، بر روی برگ-های رایانه، برنامه ریزی کرد. از آن جا که، این ایدآل، آرمان ماتریالیسم، بر پایه-ی سرشت ماده و دانش آزموده شده استوار است، با دیدگاه-های فلسفی، ویژگیها و انگیزه-های سرشت انسان آمیخته نمی شود.
هسته-ی خوش زیستی، شادمانی، آزادگی، گستاخی، جویندگی، خشم، مهر، که ویژگی-های واقعی، در سرشت انسان هستند، نمی توانند به درستی در این ایدآل بررسی و ارزیابی بشوند.
این ایدآل، با وجودی که، بر شمارش و بر دانش شناخته شده نگاشته شده است، کاستی-های بسیاری دارد. زیرا در این نگرش به انگیزه-های سرشت انسان برخورد نمی شود و این انگیزه-ها را نمی توان با میزانی یا شماره-ای سنجید. انسان با انگیزه-های سرشت خودش آفریده شده است. دوست داشتن ِ زیباییهای هستی در سرشت انسان است. انگیزه ِ زیستن، در ریزه-های پیکر انسان، دور از چشم ریزبینِ ِدانشمندان، زنده و روینده است.
با دستورهای برگرفته، از دانش ِ شناخته شده، به دلخواه دانشمندان، سرشت جانداران دگرگون نمی شود. انسان جانداری است که از خردی روشنتر و اندیشه-ای برتر، از گیاهان و جانوران، برخوردار است.
درست است که اتمهای هر ماده هم در جنبش و در روند دگرگونی هستند؛ ولی آنها زاینده و روینده ( یعنی خود دایه = خویشآفرین) نیستند.
از این گذشته، منش مردم، در این زمان، برآیند ِ جهان بینی-های گوناگونی است، که ریزه-های آن منش را اندیشمندان، جهانداران و شیادان در دیدگاه آنها نگاشته-اند.
یعنی پنجره-ای، که این مردمان از آن دیدگاه به جهان می نگرند، بی رنگ یا بدون آلودگی نیست که بتوان اکنون، از راه دانش و آزمون، ویژگی-های جهان هستی را، به درستی و راستی، به آنها شناساند.
ایدآل 4 : سامانی که از خرد ِ شهروندان برآید. (خرد سالاری)
گرچه این ایدآل می تواند به آرمانی همگانی بگرود، زیرا هر انسانی، که آزاد زاییده شده باشد (عبد الله نباشد) او به خرد آراسته است. در این پندار، آزادگان می توانند خردمندانه با انیشه-ای روشن، از دیدگاهی آزاد، جهان هستی را بررسی کنند. آنها بینشی را دارا خواهند شد که، گام به گام، از اندیشه-ی آزمون شده-ی خودشان سامان یافته است.
مردم آزاد شده از ایمان، می توانند راستی و کژی را، بدون پیش داوری و وابستگی به عقیده-ای، با اندیشه-ی خود بسنجند و شایسته-ترین را برگزینند. آرمان آزادگان می تواند در زمانی، که دیوار ترس در مردم شکسته شود، با این ایدآل همگام و هم بستر گردد.
ولی واقعیت ِ امروز این است که، خرد انبوه ایرانیان، در زندان ترس، به زنجیر ایمان گرفتار است، شریعت اسلام خرد و اندیشه-ی مردم را، برای پاسداری از اسلام، به بیگاری گماشته است.
در بینش مسلمانان انسان ِ آزاده جاهل است و اندیشه-ای، که در ورای ایمان آنها باشد، کفر شمرده می شود. مسلمانان انسانی را عاقل می پندارند که او گوسپندوار از دینفروشان ِ نادان پیروی کند. آزاد ساختن ِ خرد یک مسلمان، از زندان ایمان، دشوارتر از مداوای بیماری است که او، به ویروس ایدز، آلوده شده باشد.
زیرا یک مسلمان جهان هستی را، از درون زندان ایمان، از روزنه-ی تنگی، می بیند. عقیده-ی او زندانبان ِ خرد اوست و نمی گذارد که اندیشه-ی او فراتر از این زندان پرواز کند.
گوسپندانی را، که چوپان پرورش داده است، نمی خواهند مانند آهوان، در دشتی، آزاد زندگی کنند. گرچه ما این گوسپندان را هم بخشی از جانداران می شماریم ولی جان آنها موتوریست که در ساختن گوشت، برای خوراک، روشن شده است.
مسلمانان عبد ِ الله هستند، آخوندها را بر دوش می کشند، با شاد زیستن و مهرورزیدن می ستیزند، در راه الله دگراندیشان را گردن می زنند. آنها برای مردگان و برای مردن زنده-اند، تا پس از مرگ در آتش جهنم بسوزند.
مسلمانان نمی توانند در آرمان آزادگان و خردمندان جای داشته باشند. آنها پیش مردگانی هستند کوتاه خرد که مردگان هزارساله بر نازندگی-ی آنها حکمرانی می کنند.
البته شمار ِ آزادگان و مردم آزاد خرد هم چندان کم نیست، انبوهی از مردم هم آمادگی دارند تا برون از زندان ایمان به جهان نگاه کنند. پس، در این آرمان، امید پیروزی چندان ناچیز نیست. ولی در این زمان، در برابر هر گامی، که روشن اندیشان در سوی سامان یافتن جامعه-ی مردمی بر می دارند، حکومت اسلامی جامعه را به زور به سامانی نامردمی پس می راند.
توان حکومت اسلامی از نادان پرورن انبوهی از مردم پایدار است. از این روی حکومت فرومایگان می کوشد که همگان را به یک اسلام بزک شده، با هر چهره-ای که دوست دارند، پایبند کند. او نمیخواهد که بیشتر مردم عابد و زاهد یا خرمجتهد باشند بلکه او دودی را پخش می کند که کسی نتواند، در زهر آن دود، آزادانه اندیشه کند.
آزاد شدن ِ مسلمانان از زندان شریعت، رها شدن ایران، از چنگال جهادگران ایران ستیز، را به دنبال خواهد داشت.
حکومت اسلامی، مرگ اسلام را، در آگاه شدن ِ مسلمانان، می بیند. از این روی، او پیوسته می کوشد که بینش همگان را، به آن گونه، به زهر ایمان آلوده سازد، که هر کس با معیارهای پوسیده-ی اسلام نیکی و بدی را ارزیابی کند. این است که اسلامزدگان پای فراتر از تنگنای شریعت اسلام نمی گذارند.
چکیده یا شیره-ی این جستار در این است: با وجود حکومت اسلامی، هیچ ایدآل و آرمانی، هر اندازه هم که درست و خردمندانه باشد، به پیروزی نخواهد پیوست.
نخستین گام برای پیروزی سرنگون ساختن حکومت پسمانده-ی مسلمانان است. ننگ ِ حکومت مسلمانان، زمانی از ایرانیان پسرانده می شود که سامان کشورآرایی با احکام شریعت ارزشیابی نشود. شاید پس از آن دیوارهای تاریک ایمان فرو بریزند و بینشی، که برآمده از فرهنگ مردم ایران باشد، توان روییدن داشته باشد.
آزادیخواهان در آن دم به آزادی خواهند رسید که به راستی خود را آزاد بدانند. یعنی بندهای نادیدنی را، از بالهای خرد و اندیشه-ی خود، باز کنند. زیرا هیچ مسلمانی، آزاد نیست، همه عبد ِ الله هستند، آنها نمی توانند آزادی را بشناسند.
اسلامزدگان کسانی هستند که، در پندار، به شریعت اسلام ایمان ندارند، ولی به کردار، پدیده-های اجتماعی را با معیارهای اسلامی ارزیابی می کنند. سیاستمداران اسلامزده به گرگهایی مانند که گوسپندان گریخته از گله را شکار می کنند.
Category:
��

Comments

0 responses to "islam"